در دلم طوفانیست..طوفانی سهمگین..
باد هربار ک می وزد اسمت را صدا می کند
آرزو میکنم گوش هایم کر باشند
اسمت همچون کلمه ای بر لبانم نقش بسته..
هرجمله ای ک بر زبان می آورم با اسم تو آغاز میشود..
کاش زبانم لال شود...
عقلم زنجیری بر دلم ببندد..
کاش سرمای زنجیر آتشی ک شعله ور شده.خاموش سازد
دلم سرد شود و یخ ببندد..
از تو فرار نمیکنم..
خنجری در دست دارم..
تو با بر آمدن آفتاب .چشم باز کن..
بگذار ک من بمیرم..........